تاریخ سند: 11 مرداد 1355
بازجوئی از علی فرزند اکبر شهرت قنادها1
متن سند:
س ـ هویت شما (علی قنادها) محرز است مشروح فعالیتهای خود را در
گروههای برانداز ضمن تعیین افراد مرتبط، نحوه تماسها، قرار ملاقاتها، امکانات
مالی، خانه های امن تیمی و تجهیزات گروه بنویسید.
ج ـ اینجانب علی قنادها با عبداله اسفندیاری قبلاً که ایشان در حسینیه ارشاد برنامه داشتند و هم
چنین جلساتی در جنوب شهر
داشتند و بنده هم در آن شرکت
کردم آشنا شدم و یکی از افرادیکه
در نزدیکی منزل ما بود و دانشجو
بود و در جلسات مذهبی که عبداله
اسفندیاری در آن شرکت میکرد
ایشان هم شرکت داشتند و من در
آن جلسه شرکت میکردم که نام او
حسن پوشنگر بود و بعد از اینکه از
آن جلسه مدّتی بعد ما با هم دوست
شدیم و ایشان دانشجو[ی] رشته
برق بودند و بعد از اینکه ما با هم
دوست شدیم روابط ما با هم بیشتر
شد و بعد از اینکه از زندان آمدم ما
در کتابخانه فومنی می رفتیم و در
آنجا به کار مرتّب کردن قفسه های
کتاب و هم چنین نظافت آنجا می رسیدیم و من بعد از برگشتن از زندان عبداله اسفندیاری را ندیده
بودم و حسن یکبار او را به کتابخانه آورد در آنجا من با اسفندیاری روبرو شدم و با هم راجع به
زندان و اوضاع و عقائد مذهبی و افراد مذهبی و غیر مذهبی صحبت کردیم و از آنجا در نوبت
بعدی در خیابان مخبرالدوله جنب ساختمان بیمه خیابان فرعی بود که این قرار را با هم گذاشتیم و
در آنجا کوچه ای بود که از طرف پائین آن عبداله اسفندیاری می آمد و در آن بهم برمی خوردیم و
بعد سوار ماشین شدیم و از آنجا وارد خیابان سعدی شدیم و بعد وارد خیابان شاهرضا شدیم و از
آنجا از خیابان ایرانشهر بطرف بالا رفتیم و در خیابانهای که بسمت
بالا میرفت اسفندیاری بمن گفت که نگاه نکنم که به کجا می رویم و با ماشین پژو فیلی رنگ بود و
بعد از اینکه نیمساعت و یا بیشتر در راه می رفتیم در یکی از خیابانهای فرعی در جلو منزلی نگه
داشت و بعد از اینکه وارد حیاط شدیم و در اطاق نسبتا کوچک بعد از اینکه صبحانه خوردیم
راجع به اینکه با عدّه ای با رفقایشان بکارهای مذهبی و جمع آوری مسائل انقلابی مشغول هستند
صحبت شد و هم چنین راجع به طرز تشکیل گروه هائی که در گذشته بوجود آمدند و در اثر
نداشتن تجربیات و هم چنین کمبود مسائل و اختلافات سلیقه های افراد باعث از بین رفتن آنها شد
و برای نوبت بعد در آنجا با هم قرار گذاشتیم و موقع قرار ما ساعت یکربع به هفت تا هفت صبح
بود و نوبت بعد که من با او برخورد
کردم با هم قرار گذاشتیم که در جلو
مسجد سراج الملک در ساعت سه
بعدازظهر یکدیگر را به بینیم و با
دکتر حسینی2 در همان روز ظهر
در مسجد سراج الملک یکدیگر را
دیدیم و باو گفتم که ساعت سه
بعدازظهر در مقابل مسجد باشند و
در ساعت سه بعدازظهر پس از
اینکه سه نفری سوار ماشین پژو
اسفندیاری شدیم و از خیابان ملّت
وارد میدان بهارستان شدیم و از
خیابان ژاله وارد خیابان شهباز
شدیم و در مقابل پمپ بنزین
ایستگاه خاقانی دکتر حسینی از من
خواست که از ماشین پیاده شوم و
من در همانجا از آنها جدا شدم و در برخورد دوم که در همان محلّ در مخبرالدوله اسفندیاری
راجع به اینکه مورد تعقیب قرار گرفته و تصمیم گرفته که در مورد مسائل مذهبی و انقلابی تجربه و
هم چنین یکفرد مذهبی باشد و در این مورد با او درباره دکتر حسینی صحبت کردم او هم موافقت
کرد که برای اینکه افراد آنها بتوانند از برنامه های صحیح و موضوعات انقلابی که همراه با مذهب
باشد استفاده کنند و هم چنین کارهای آنها روی برنامه صحیح باشد و هم چنین بنده درباره
اسفندیاری با دکتر حسینی صحبت کرده بودم و او هم بهمین ترتیب درباره اینکه کم بودن
تجربیات و نداشتن امکانات باعث از بین رفتن آنها می شود و نداشتن عقائد
محکم مذهبی که باعث برگشتن از مذهب میگردد و از این جهت باید مسائل مذهبی و تاریخ
صحیح نهضتهای شیعه را با مسائل انقلابی و تجربیات دیگران با هم بدست آورد و در موقع
برگشتن از زندان چون روز جمعه بود پس از اینکه برای پیدا کردن بلیط به چند گاراژ رفتم
نتوانستم بلیط پیدا کنم برای زیارت رفتم و پس از برگشتن از مسجد گوهرشاد در بازار زنجیر به
یکی از مدارس دینی رفتم و در آنجا مقداری نشستم و [با] یکی از طلاب آنجا که از مدرسه بیرون
میرفت برخورد کردم ایشان از من پرسید شما از تهران میآئید گفتم تصمیم دارم به تهران بروم ولی
موّفق به پیدا کردن بلیط نشدم ایشان گفتند من هم تصمیم دارم به تهران بروم و با هم برای زیارت و
نماز رفتیم و بعد بیکی از
چلوکبابیهای مقابل بست رفتیم و
پس از غذا برای پیدا کردن بلیط
بچند گاراژ رفتیم و در بین راه سوار
مینی بوسی شدیم که مقدار کرایه
بیشتری می گرفت در بین راه
صحبتهای مذهبی و اجتماعی
کردیم و من سعی میکردم که او
متوّجه نشود که من از زندان آمده ام
و در بین صحبتها از ایشان پرسیدم
که اسم شما چیه ایشان گفتند که
اسم من دکتر سید رضا حسینی
است و برای اینکه مجبور نشوم در
بین راه کارت شناسائی داشته باشم
با لباس روحانی آمدورفت می کنم
و صحبتهائی راجع به وضع افراد
مذهبی در زندان و هم چنین افراد غیر مذهبی که با هم اختلاف سلیقه و عقیده زیاد دارند شد و
ایشان گفتند من اکثر اوقات ماهی یکدفعه و یا دو ماهی یکدفعه بتهران میآیم و بوسیله گاراژ ایران
پیما و یا پی ام تی شما شماره تلفن بدهید من هر وقت بتهران آمدم بشما تلفن می زنم و شما موقع
ظهر به مسجد سراج الملک بیائید و آنجا همدیگر را می بینیم و بعد از اینکه من در مغازه جواهری
بکار مشغول شدم در سال 53 در ماه دی بود که یکبار ایشان بمن تلفن زد و من به مسجد سراج
الملک رفتم و در آن جا مقداری صحبت راجع به اینکه افراد مذهبی قبل از هر چیز لازمست
مسائل اساسی و تاریخی شیعه را بررسی کنند و بتوانند دلائل محکم نسبت
به مذهب خودشان داشته باشند و از اینکه بطور عادی برنامه های مذهبی را بدون مطالعه و تحقیق
بداند نمی تواند در برابر مخالفین و ضد مذهبی ها جوابگو شد و کتاب تفسیر پرتو قرآن3 و هم
چنین کتاب مهندس بازرگان چهار مقاله و انگیزه وانگیزنده 4 را به بنده دادند و در پایان سال 53
یکی دو بار دیگر ایشانرا که بمن تلفن زدند در مسجد سراج دیدم و یکبار کتاب سخنرانی خمینی
را بمن دادند و در سال 54 هم نشریه خبری و جزوه اقتصاد5 را به بنده دادند و هم چنین یکبار
انقلاب تکاملی اسلام6 جلال الدین فارسی را به بنده دادند و در صحبتهای که می کردند زیاد
درباره آشنا شدن با مسائل زنده اسلامی و تاریخ صحیح شیعه و آشنا شدن با برنامه های انقلابی
تاکید می کردند و می گفتند باید از
تجربیات دیگران استفاده کرد و هم
چنین سعی نمود در مقابل افراد
غیر مذهبی آشنائی کامل با اصول و
مبانی اسلامی داشته باشیم و یکبار
از ایشان رساله خمینی را گرفتم و
هم چنین معتقد بودند نباید افراد
قبل از اینکه تجربه لازم را بدست
آوردند دست بکارهائی بزنند که
باعث از بین رفتن خودشان و
دیگران شود بلکه باید با مشورت و
کمک فکری گرفتن از دیگران و
بدون اینکه عقیده های ضد مذهبی
را در آن راه دهیم افراد مذهبی
خودشان برنامه های اجتماعی
اسلامی را دنبال کنند و هم چنین
سعی شود با بوجود آوردن
کتاب های مفید مذهبی و نشریات
اسلامی افراد مذهبی را از رفتن بسوی مسائل ضد مذهبی باز داریم و با نشان دادن برنامه پیشرفته و
انقلابی اسلام سعی کنیم افراد مذهبی را از نظر عقیده و فکر تحت تأثیر افکار ضد مذهب قرار
نگیرند فقط بعنوان اینکه از تجربیات آنها استفاده کنیم و در صورتیکه آنها بخواهند با تحمیل افکار
و عقائد خودشان با افراد مذهبی روبرو شوند افراد مذهبی باید خودشان برنامه های جدائی با در
نظر گرفتن مسائل مذهبی برای خود بوجود آورند و آخرین بار که ایشان را دیدم در آخر آذر ماه
بود و ایشان گفتند که من نتوانستم اسفندیاری را ببینم و بجهت اینکه کارهای زیادی دارم و دیگر
نمی توانم بتهران بیایم و از آن تاریخ ایشانرا نتوانستم ببینم قنادها
توضیحات سند:
1 ـ علی قنادها فرزند علی اکبر
در سال 1327 ه ش در
خانواده ای مذهبی در تهران
متولد شد وی که در بازار
تهران، به شاگردی اشتغال
داشت، به علت فعالیت های
مذهبی سیاسی، در سال 1352
دستگیر ولی پس از چند روز
آزاد شد.
قنادها در تاریخ
9 /2 /1353 به اتهام توزیع
اعلامیه های سازمان مجاهدین
دستگیر و جهت ادامه تحقیقات
به مشهد اعزام شد و به 6 ماه
حبس جنحه ای محکوم گردید و
در تاریخ 3 /8 /53 از زندان
آزاد گردید وی که با شهید
اندرزگو در رابطه بود و عبداله
اسفندیاری و افراد دیگری را به
او وصل کرده بود مجددا در
فروردین ماه سال 1355
دستگیر شد و به حبس ابد
محکوم گردید.
پرونده ساواک
2 ـ منظور از دکتر حسینی، شهید
اندرزگو می باشد.
3 ـ پرتوی از قرآن:
مجموعه تفسیر 5 جلدی مرحوم
آیت اللّه طالقانی است که
جلدهای 3-1 آیات ابتدای قرآن
و جلدهای 5-4 جزء سی ام
قرآن را در برمیگیرد.
این
فعالیت در زندان صورت گرفته
است که معظم له، به دلیل عدم
دسترسی به منابع، بیشتر از
محفوظات خود بهره گرفته است.
فلذا خود ایشان نام تفسیر را بر
آن ننهاد بلکه نام پرتوی از قرآن
را برای آن انتخاب کرد، این
مجموعه در زندان اثر مطلوبی
بر روی زندانیان داشت.
4 ـ انگیزه و انگیزنده:
متن سخنرانی مهندس مهدی
بازرگان در انجمن دینی
اصفهان می باشد که در دهه 40
تحت عنوان کتاب، توسط
انتشارات قائم در اصفهان به
چاپ رسید.
5 ـ اقتصاد بزبان ساده:
متنی است که با استفاده از منابع
مارکسیستی توسط محمود
عسکری زاده تدوین شد و در
سازمان مجاهدین خلق به
صورت کلاسیک تدریس
می شد.
این متن از همان ابتدا،
مورد انتقاد نیروهای مسلمان در
سازمان بود.
انقلاب تکاملی اسلام:
6 ـ سیری تحلیلی در تاریخ
صدر اسلام، بخصوص دوران
پس از رحلت پیامبر «ص» و
بازگشت ارتجاع در شکل
خلافت و احیای اشرافیت جاهلی
است.
این کتاب که نوشته جلال
الدین فارسی است در سال
1349 توسط انتشارات آسیا
منتشر شد و در دوران قبل از
انقلاب یکی از پر فروش ترین
کتاب ها به شمار می رفت و از آن
چاپ های مخیفانه نیز صورت
می گرفت
منبع:
کتاب
شهید حجتالاسلام سید علی اندرزگو به روایت اسناد ساواک صفحه 282




