تاریخ سند: 7 اردیبهشت 1353
موضوع : رابطه حافظ اسد با موسی صدر
متن سند:
به : بامداد 344
از : قزل آلا شماره : 4299
در مقابل این که بعضی از اشخاص اظهار می دارند که موسی صدر روحانی
است و نبایستی به سیاست کاری داشته باشد.
طرفدارانش اظهار می دارند که این
خود حکومت لبنان است که می خواهد موسی صدر به سیاست وارد شده و
مداخله نماید علت آن هم تعیین مرز سوریه و لبنان بود که تمام رجال لبنان سعی
کردند مرز را باز کنند و با مقامات سوریه تماس گرفتند ولی موفق نشدند و در
نتیجه حکومت لبنان به خاطر رابطه خوب موسی صدر با حافظ اسد از وی تقاضا
کرد که به دیدار حافظ اسد برود و ایشان نیز پس از ملاقات با حافظ اسد در
عرض دو روز مرز لبنان را باز کرد1 این هم علاقمندی حکومت لبنان را به
مداخله صدر به سیاست نشان می دهد و هم رابطه خوب وی را با حافظ اسد.
نظریه سهراب: ملاقات صدر با حافظ اسد عملاً در باز کردن مرز تأثیر داشته
است.
سهراب
آقای زالتاش 14 /2 /53
در پرونده موسی صدر 46422 بایگانی شود
اسداللّه زالتاش 18 /2 /53
خلیفه
توضیحات سند:
1ـ امام موسی صدر در
خصوص وقایع فوق و علت آن
در پاسخ نامه ای به آقای علی
حجتی کرمانی که در کتاب لبنان
به روایت امام موسی صدر و
دکتر چمران آمده است بعد از
ذکر مقدمه ای در مورد این که
مارونیها به کمک فرانسه دارای
امتیازات فراوانی شده بودند،
سعی می کردند این امتیازات را
حفظ کنند.
آنها می گفتند: حقوق
اقلیتها در خاورمیانه پایمال
می شود و ما بایستی وجود و
موقعیت مستقلی را برای خویش
نگه داریم.
فلذا امتیازاتی را که
در اثر 60 سال معاشرت با
اروپاییان و فرصتهایی که از
طرف 6 کشور اروپایی برای
آنان آماده شده بود.
می خواستند
کماکان حفظ نمایند.
فلذا بعد از
سال 1943 م و بعد از جنگ
جهانی دوم رئیس جمهور از
مارونی ها اعلام شد و بعد از
خروج فرانسه تمامی اختیارات
به رئیس جمهور مارونی
تفویض گردید و شیعیان که از
زیربار استعمار 750 ساله
نجات یافته بودند از این فرصت
استفاده کرده و با تمام نیرو به
بازسازی جامعه خویش
پرداختند.
ولی متأسفانه جامعه
شیعه آفت زده شده بود و
فئودالها بر جان آنها حکومت
می کردند و نفوذ سیاسی را در
دست داشتند و شیعیان دچار
تشتت و تفرقه بودند فلذا به فکر
وحدت افتادند و در سالهای 60
و 61 و 62 فعالیت فراوانی
برای تشکیل مجلس اعلای
شیعیان انجام گرفت تا وحدتی
میان شیعیان به وجود آید.
این فعالیت با مبارزات و
مخالفتهای رهبران سیاسی و
گروهی از روحانیون شیعه!
و مجموعه ای از صاحب نفوذان
سنی که این فعالیت را به منزله
فضای تفرقه اسلامی تصور
می کردند شروع گردید و قسمتی
از شیعیان که دنباله رو آنها بودند
تحت تأثیر قرار گرفته و از نیروی
مردمی آنها برای منافع خاص
خود بهره می جستند.
رهبران سنی
نیز با تشکیل مجلس اعلای
شیعیان مبارزه کردند، کشورهای
عربی نیز در اثر هماهنگی
فراوانی که با سنیان لبنان داشتند
نسبت به تشکیل مجلس اعلای
شیعیان روش نامناسبی نشان
دادند و مبارزه ها کردند ولی
بالاخره فشار شیعیان سبب شد که
در سال 1969 مجلس اعلای
شیعیان به وجود آمد و با ایجاد
چنین مرکزی شیعیان لبنان
همدست و هم پیمان شدند و
مطالعات فراوانی که در وضع
حقوق و وظایف دولتی و وضع
آبادی مناطق خود به وجود
آوردند معلوم شد که پیروان این
مذهب در حرمان سیاسی و
اجتماعی فراوان زندگی می کنند
و بدین لحاظ نهضتی به نام
(حرکه المحرومین) که رفته رفته
و بعدها به صورت یک نهضت
سیاسی عظیمی جلوه کرد به وجود
آمد...
.
در ابتدای استقلال روابط بین
مذاهب به تدریج ساخته و منظم
شد ولی چنین به نظر می رسید که
مارونیها می خواهند به هر قیمت
که شده امتیازات خود را حفظ
کنند و برای حفظ همین امتیازات
بود که مراکز اساسی دولت و
قدرت ارتش را به دست گرفتند و
با فشار ارتش مانع از به هم
خوردن وضع موجود و منافع
تأمین شده خود می شدند افکار
عمومی بالا می رفت و بحرانهای
خاورمیانه و نفوذ کشورهای
خارجی بر خاورمیانه، مسئله
نفت، مسئله فلسطین و آواره
شدن صدها هزار بلکه یک
میلیون و نیم فلسطینی و انتشار
آنها در میان کشورهای عرب و
مبارزات پیگیر آنها کمک کرد تا
سطح فکر مردم لبنان، مردم
غیرمارونی لبنان و بخصوص
مسلمانان و به وجه خاص شیعیان
بالا رود، آنها به حقوق خود آشنا
شده بودند.
ولی باز هم امتیازات
مارونیها به واسطه ارتش حفظ
می شد.
مدتها گذشت و نهضت فلسطین
به وجود آمد فلسطینیها از
صورت (لَجَأ) و پناهنده به
صورت مبارز و فدایی درآمدند،
احساس می کردند که دیر یا زود
دولت لبنان علیه آنها قیام خواهد
کرد و آنها را از کشور لبنان
بیرون خواهد راند و یا آنها را
لژام خواهد نمود؟ بدین جهت
سعی کردند در لبنان هم پیمانان و
هم دستانی برای خود تأمین
کنند...
و واضح است که این محرومان از
وطن با محرومان در وطن هم
پیمان و هم داستان خواهند شد؟
این تعبیر را یکی از دانشمندان
فلسطینی به نام «دکتر نبیر شعث»
می گفت و نمونه ای از حقیقت
بود.
رفته رفته مردم لبنان مسلح
می شدند، مارونیها که احساس
می کردند موازنه قدرت در لبنان
به هم خورده است برای یک
مبارزه نظامی و خونین آماده
می شدند، یکی دو مرتبه
تجربه ای صورت گرفت و
زدوخوردی میان ارتش و نهضت
مقاومت فلسطین انجام گرفت، در
سال 1973 این زدوخورد به
صورت یک جنگ عمومی
درآمد ولی به سرعت خاموش
شد، زیرا سوریه مرزهای
خود را بست و به دولت
لبنان فشارهای فراوان
آورد، مارونیها احساس کردند
که ارتش دیگر نمی تواند از آنها
حمایت کند به این دلیل به مسلح
کردن افراد خود پرداختند و از
تجربه های «فاشیستهای اروپا»
بخصوص ایتالیا و فرانسه استفاده
کردند و احزاب مسلحی به نام
(کتائب ـ احرار) و غیره به وجود
آوردند...
.
در پایان سال 76 در حدود 35
هزار مسلح مارونی با تجهیزات
کامل و اسلحه کافی که از ایام
ریاست جمهوری (سلیمان
فرنجیه) مرد خونخوار و متکبر و
متعصبی بهره جسته و از
فرماندهی ارتش ژنرال غانم که
مردی احمق و مغرور و نوکرماب
بود، استفاده کردند و اسلحه های
فراوانی به نام دولت وارد
نمودند! جوانان خود را تعلیمات
نظامی دادند، تشکیلات نظامی
مفصل، بیسیم و امثال آن برای
خود فراهم نمودند، این مسلح
شدن مارونیها با عکس العمل
مسلمانان مواجه شد، آنها از خود
می پرسیدند که اینها برای چه و
برای که مسلح می شوند؟
و به این ترتیب مسلمانان نیز
شروع به مسلح شدن کردند و در
نهایت به طورکلی در سال 74
صدها هزار اسلحه در لبنان وجود
داشت و محیط برای انفجار آماده
می شد از طرف دیگر مردم
جنوب لبنان که با فشارهای سخت
اسرائیل و ضربات دردآور آن
دولت غاصب و متجاوز از جنوب
به بیروت رو می آورند
رنجیده خاطر و غضبناک بودن،
آنها دولت را متهم می کردند که
جنوب را مهمل گذاشته و کرامات
مردم را لکه دار کرده است مسائل
دیگری که از جمله روش سیاست
مداران لبنان و مبارزات
بی امان آنها نیز بود کمک
می کرد و محیط داخلی را برای
انفجار آماده می ساخت، جهان
عرب به خود مشغول بود،
سوریه و عراق با هم اختلاف
داشتند، مصر و لیبی در حال
ستیزه بودند، مغرب و الجزایر با
هم مبارزه داشتند و کشورهای
عرب هر یک به جان دیگری
افتاده بودند و به طورکلی یک
«خلأعربی» به وجود آمده بود
که می توانست توطئه های
جهانی و نقشه های خائنانه
اسرائیل در کشورهای عربی
انجام پذیرد...
و این عوامل
داخلی و عربی بحران لبنان
بود...
منبع:
کتاب
امام موسی صدر به روایت اسناد ساواک - جلد دوم صفحه 165
