مطالب قابل ملاحظه مستخرجه از مندرجات روزنامه افکار ایران در سال 1322
متن سند:
مطالب قابل ملاحظه مستخرجه از مندرجات روزنامه افکار ایران در سال 1322
1- در شماره هفتم در قسمت سرمقاله تحت عنوان جشن آزادی- روزی که ملت زمام امور را در دست گرفت چنین مینویسد:
این آزادی و این مجلس و این بنای مشروطیت که بعدها بازیچه حوادث گردید و سالها لابهلای یک نام پر هیبت محبوس و خفه باقیمانده به رایگان به دست نیامده است. در قسمت دیگر این سرمقاله اضافه مینماید ولی فضای مجلس چهارم رنگ دیگری داشت و کم و بیش افکار تازهای از خاطر نمایندگان میگذشت. ملت رنج دیده به زودی خود را در دامن قدرت سردار سپه انداخت و میخواست آنچه را که از مشروطیت به دست نیاورده بود از حکومت (منجی ایران) به دست آورد. این دفعه دیکتاتوری و استبداد طور دیگری ظاهر شده بود. از پشت تریبون مجلس جز فریاد زندهباد ناجی ایران صدایی برنخواست و قانون اساسی را گرد فراموشی گرفت. در شعارهای دیگر تحت عنوان ستارخان سردار ملی پیشوای مجاهدین تبریز چنین مینویسد: برای حفاظت راهها باید از نیروی خارجی استفاده شود و نیروی ستاد ارتش صرف دخالت در کار انتخابات گردد.
2- در شماره هشتم مقالهای به قلم محمدعلی افسر تحت عنوان " مسئول قحطی امسال کیست" پس از درج مطالبی چنین مینویسد: لذا دوره دیکتاتوری بیست ساله به وجود آمد که به گواهی بیگانه و خودی محصول خدمات کارکنان آن به نفع ملت نبود. در تمام آن مدت تمام وزیران و نمایندگان و روسا و مدیران کل تابع اراده یک نفر بودند و او تابع اراده خود. اینها گذشت و وقایع شهریور پیش آمد همه دیدیم که تمام جریانات دوره بیست ساله جز نمایش مضحک چیز دیگری نبود. پرده سیاه به روی این حوادث افکنده شد و پرده دیگری بالا رفت اراده از دست یک فرد گرفته شد و در عوض به دست دهها و بلکه صدها فرد واگذار گردید.
3- در شماره هشتم سال 1322 صفحه اول مقالهای به قلم شریف معزی تحت عنوان (کمی به فکر خود باشیم) چنین مینویسد: بر قاطبه اهالی کشور واضح شد حکومت قبل از واقعه شهریور گذشته تا چه اندازه پوشالی و بیبنیان بود نتیجه شوم آن هم معلوم گردید. بعد از درج چند جمله اضافه میکند. هنوز هم میگویند ما دارای رشد ملی نیستیم و تجربه نداریم و لیاقت همان حکومت بیست سال سیاه را داریم.
4- در شماره چهاردهم سال 1322 صفحه اول در مقالهای به قلم محمدعلی افسر تحت عنوان " از خودگذشتگی لازم است" چنین مینویسد: شاه سابق مجالس عزاداری را برهم زد ولی نتوانست عادت چند قرن مرثیهگویی و روضهخوانی را از بین بردارد. آن روزها از دست مظالم شمر و ابنزیاد مینالیدیم اکنون از دست جور محتکرین و استبداد عمال دولت مینالیم و پس از درج مطالبی دیگر اضافه مینماید. اعلیحضرت شاه سابق محسنات زیاد داشتند ولی فرط علاقه ایشان به مال و مکنت تمام آن محسنات را تحتالشعاع این خصلت قرار داد. ایشان چه در دوره سربازی و چه در دوره نخستوزیری بسیار قناعت پیشه بودند ولی همین که چندسال از سلطنت معظم له گذشت و پا به سن گذاردند این حدیث شریف شامل حال ایشان گردید یشیب ابن آدم ویشب فیه خصلتان الحرص و طول الامل) بنیآدم هراندازه پیرتر شود دو خصلت در او جوانتر میگردد. آز و امیدواریهای دور و دراز هرکس هم در دوره پیری گرفتار حرص و آرزوهای دور و دراز نباشد باید اعتراف کرد که پرورش اخلاقی او در دوره کودکی و جوانی براساس صحیحی استوار گشته است. پس از ذکر چند مثال از صدر اسلام و آتاتورک و عصمت این و چنین ادامه میدهد. اگر در این کشور یک تن مرد مدبر و مقتدر ولی قناعتپیشه در راس ملت قرار داشت روزگار ما درخشان بود. امیر و وزیر و وکیل و رئیس و کارمند نیز به او اقتدا کرده و خدمت به دولت ایران را برای جمع ثروت و توسعه املاک و مستغلات نمیخواستند و مقاله خود را با این جمله خاتمه میدهد. پس این همه حرص برای چیست؟ بیایید برای سعادت میهن و نام نیک خود این صفت زشت را از خود دور کنید والا این کشور را رو به فنا سوق داده و تاریخ نیز نام شما را به زشتی خواهد برد.
5- در شماره پانزدهم صفحه اول سرمقاله تحت عنوان (جوانان، روشنفکران و ... ) چنین مینویسد: تردیدی نیست که حکومت بیست ساله گذشته معناً یکی از تاریکترین ادوار تاریخ سیاسی ایران و ظالمترین حکومت استبدادی این کشور بوده است. حکومتی که به قانون و ایمان و اخلاق ملت بزرگترین صدمات ممکن را وارد کرده بدون اینکه متوجه باشد کشور را قدم به قدم به سوی زوال و نیستی کشانیده. ظلم و زور و قتل و غارت و خیانت و شقاوت کرده است. تردیدی نیست که این آب رفته به زودی و به آسانی باز نمیگردد و محو آثار ناگوار این حکومت مشکل است پس از درج مطالبی در مورد کلاه پوستی سید ضیاءالدین طباطبایی چنین ادامه میدهد. جماعت مقلدین به خیال خود وسیله خوبی برای تبلیغات و حسن توجیه حرکات ناشایست خویش پیدا و شایع نمودهاند که مقتضیات سیاست متفق و نیرومند و عزیز ما یعنی دولت امپراطوری انگلستان از آقای طباطبایی حمایت میکند ولی روشنفکران ما به خوبی میدانند که سیاست ایران باید همواره با سیاست دو همسایه بزرگ ما همآهنگ باشد و ما باید در هریک از شئون سیاسی مصالح علیه ایشان را در نظر بگیریم. جوانان و روشنفکران خوب میدانند که بزرگترین اشتباه زمامداران گذشته ما و بزرگترین خیانت آنها به حیات ملت ایران همین بود که از توجه به منافع این همسایگان بزرگ غفلت ورزیده و در سیاست راهی را پیمودهاند که مغایر با دوستی و هماهنگی بوده است.
6- در شماره هفدهم صفحه اول مقالهای به قلم محمدعلی افسر تحت عنوان " رشد اخلاقی و اجتماعی" پس از درج مطالبی چنین مینویسد: موقعی به ایران آمدم که بین سفور و حجاب و یا به اصطلاح خودمان بین بیحجابی و حجاب مبارزه سختی جریان داشت. آن موقع دانستم که هنوز نضج فکری مردم ایران برای قبول نهضت و تجدد کاملاً حاضر نشده و بیم آنرا داشتم که کشور ما به سرنوشت افغانستان و سرنوشت پهلوی به سرنوشت اماناله خان دچار شود ولی قوه تفکر و دوراندیشی پهلوی برای بکار بردن زور سرنیزه بیش از قوه عقل و درایت اماناله خان بود. پهلوی در عوض اینکه مانند ترکیه و مصر از راه تربیت و تعلیم فکر مردم را آماده قبول لباس متحدالشکل و بیحجابی بنماید متشبث به زور سرنیزه شد به جای اینکه اکتفا به قوای تامینیه نموده و قسمت عمده بودجه کشور را صرف تعلیم و تربیت اجتماعی در شهرستانها و قصبات و دهکدهها و ایلات نماید دو ثلث یا بیشتر از بودجه را صرف توسعه ارتشی نمود که فقط در برابر توده ضعیف ایران عرض اندام میکرد در خاتمه مقاله خود را چنین خاتمه میدهد. لازم است که طبقه اقلیت برای مدت چند سال دیگر که روح تجدد ما تکمیل میشود در مقابل اکثریت سرفرود آورده و برای حفظ آبرو و حیثیت ایرانیان در انظار خارجه تزویر و عوامفریبی را کنار گذارده چنین تصور کنند که هنوز زور سرنیزه دیکتاتوری برعلیه عمامه و حجاب مبارزه مینماید.
7- در شماره بیست و یکم صفحه اول سرمقاله تحت عنوان (انتظار از دولت آقای سهیلی) پس از درج مطالبی در مورد اهمیت سیاست خارجی هر کشور در سیاست داخلی و اقتصادی آن کشور و ذکر چند مثال چنین مینویسد: بدبختانه این آرزوها هیچگاه لباس عمل نپوشید و این کیفیت بیشتر حاصل آن بود که اولاً سیاست دوران سابق اصولاً با پرورش مردان سیاسی و کارکنان صدیق و درستکار متباین بود و دیگر آنکه اعلیحضرت شاه سابق هنگامی که بر ترک کشور مجبور شد ملتی را که مدتها به اداره شدن و سکوت و اطاعت عادت کرده بود در بهت و حیرت و در تشخیص مصالح خود مردد گذاشت. عاملین سابق که موقعیت خود را سخت در خطر میدیدند از این حیرانی استفاده کردند که صورت حقیقی خود را با نقاب وطنخواهی و آزادیطلبی یا به عبارت بهتر دموکراسی بپوشانند و بار دیگر بصورتی دیگر هستی و مقام خود را حفظ کنند تحت تاثیر همین فکر نمایندگانی که به سبک دوره دیکتاتوری انتخاب شده بودند خود را یکباره وکیل حقیقی ملت دانستند.
8- در شماره بیست و یکم صفحه ششم در مقالهای به قلم محمدعلی افسر تحت عنوان ایران و جنگ پس از ذکر مقدمات و مطالبی پیرامون مضار بیطرفی چنین مینویسد: در هر حال بدیهی بود که یگانه راه کمک به روسیه سرزمین ایران میباشد و اعلیحضرت شاه سابق نیز که برق سرنیزه صدها هزار سرباز ایرانی چشمانش را خیره کرده بود چنین میپنداشت که با این ارتش پوشالی ممکن است در برابر نیروی دو همسایه بزرگ مقاومت کند. معظم له این طور خیال میکرد ... حتی یکی از مقربین خاقان روزی به من گفت که چند ساعت پس از رژه سوم اسفند 1319 به حضور اعلیحضرت شرفیاب شدم در ضمن سایر سخنان صحبت از مقایسه ارتش ایران با ارتش همسایگان به میان آمد. شاه در حالی که با تسبیح گدایی خود بازی میکرد اظهار داشتند: " خیلی میل داشتم گوشمالی حسابی به اینها بدهم" ضمناً با گوشه چشم و ابرو اشاره به شمال کوههای البرز نمودند. این بود عقیده شاه نسبت به قدرت و عظمت ارتش خود بنابراین ما یقین داشتیم که معظم له زیر بار پیشنهادات متفقین مبنی بر واگذاری جادهها و راههای آهن و اخراج آلمانیها نمیرود و متفقین ناگزیر هستند برای اجرای نقشههای نظامی خود به زور سرنیزه خاک ایران را اشغال کنند.
9- در شماره بیست و پنجم صفحه اول سرمقاله تحت عنوان (در جامعه ما مردی تقویت نمیشود) بعد از ذکر مقدمهای چنین مینویسد: از طرف دیگر اگر در نظر داشته باشیم که در هر کشوری که تغییر کلی در رژیم سیاستش پیدا میشود عمال موثر دستگاه سابق را از میان میبرند و اداره و روش جدید را به دست مردان جدید میسپارند باز میبینیم که در ایران این مسئله نیز عملی نشده یعنی بعد از شهریور که یکباره دیکتاتوری به دموکراسی و ظلم و زور به آزادی تبدیل یافته باز همان عمال سابقند که با ماسکهای تازه قدم به میدان سیاست و حکومت گذاشته و به مردانی که خود را برای چنین روزی آماده کردهاند مجال نمیدهند.
1- در شماره بیست و هفتم سرمقاله به قلم عطاءاله خسروانی تحت عنوان (ارتش روح کشور است) پس از درج مطالبی چنین مینویسد: از مطلب دور نرویم حوادث جهان مثل طوفانی که به خود بپیچد و پیش آید به ما نزدیک شد و با آنکه صدای آنرا از مسافت دور بخوبی تشخیص میدادیم همچنان غافل نشسته بودیم این حادثه بزرگ و این طوفان سهمگین بر خانه ما نیز فرود آمد و آن اساس پوشالی را مثل یک عمارت متوالی درهم ریخت تشکیلات طویل و عریض دوره سابق که بیشک سستی آنها بیشتر تقصیر و گناه اطرافیان شاه بود نه شخص او در هم پاشید و ارتشی که ملت ستمدیده بیست سال تمام ظلم و آزار را به خود هموار کرده و در عوض بدان امید داشت زودتر از همه چیز خامی این آرزو را به اثبات رسانید. ملت هرگز این ماتم بزرگ را فراموش نخواهد کرد و بر سادهدلی خود تا ابد تاسف خواهد خورد.
11- در شماره سی و یکم سرمقاله تحت عنوان " متهمین حقیقی تنها به شهربانی انحصار ندارد باید دستگاه دیکتاتوری را محاکمه کرد" بعد از درج مطالبی چنین مینویسد: محاکمه متهمین شهربانی شاید یکی از موثرترین وسایلی بود که پرده از روی قسمت بسیاری از دوره خوف و وحشت بیست ساله و اعمال فجیع عمال دیکتاتوری برداشت. این محاکمه در حقیقت محاکمه چند نفر بخصوص نیست بلکه چون متهمین شهربانی نمایندگان مبرز و نمونههای متمایز رژیم خطرناک گذشته هستند مانند آن است که همان رژیم بیست ساله محاکمه میشود. امروز مردم ایران میفهمند که مدت بیست سال در تحت استیلای چه حکومت و چه تشکیلاتی به سر بردهاند حکومت و تشکیلاتی که در مقام اندیشه و تفکر به یک خواب وحشتناک بیشتر شبیه است تا به راستی و حقیقت. رژیم گذشته هر چند که ظاهراً ساقط شده و مدتی هم از سقوط آن میگذرد ولی متاسفانه هنوز عمال این دستگاه سیاه گلوی ملت ایران را میفشارند و غالب آنها مقامات خود را به نیرنگ و تزویر که از صفات مخصوص خود آنها است حفظ کرده و با همان کیفیت سابق به حکومت جابرانه خویش ادامه میدهند. متهمین شهربانی در مقابل این دسته و کسان بسیار دیگری که در دوره ارتجاع و استبداد حیات و سرنوشت ما را در دست گرفته بودند مردمان ناتوان و عاجرکشی بیش نیستند و بهترین دلیل بقای تشکیلات مشئوم گذشته همان است که امروز فقط همین چند نفر بر روی صندلی متهمین جای گرفتهاند. (کلیه مطالب مدرجه در این سرمقاله به شدیدترین نحوی حمله به سلطنت اعلیحضرت فقید رضا شاه کبیر میباشد).
12- در شماره سی و یکم صفحه دو مقالهای تحت عنوان (فوت لنین) چنین مینویسد: هفته پیش به علت تصادف با فوت لنین ملت دولت ما عزادار بود. ولی حق این بود که از مرگ این مرد دنیایی عزادار باشد. لنین روسی نیست. بینالمللی است بعد از انقلاب کبیر فرانسه بدون تردید بزرگترین قدمی که بشر در راه ترقی و تمدن برداشت انقلابی است که در سال 1917 به دست لنین انجام شد. سوسیالیزم یک مسلک یا یک مرام سیاسی نیست بلکه یک حقیقت است و پس از درج مطالبی مقاله خود را چنین خاتمه داده است ما این مصیبت را صمیمانه بر ملت دوست و همجوارمان تسلیت میگوییم و از خدا پیروزی ایشان را در آتیه هرچه نزدیکتر خواهانیم.
13- در شماره سی و دوم سرمقالهای تحت عنوان (زمامداران ما تا زمانی که بر سر منافع شخصی ... ) بعد از درج مطالبی مینویسد: کسانی که امروز زمامدار و در راس قوای سهگانه کشورند باید بدانند که تا زمانی که بر سر منافع شخصی و اختلاف نظرهای کوچک با یکدیگر میجنگند این کشور به هیچ کجا نخواهد رسید و این خانه همچنان بیسرپرست و آشفته باقی خواهد ماند. در جای دیگر این مقاله چنین اضافه میکند: قانون اساسی بسیار [ناخوانا] داریم امان نگارنده یقین دارم که بسیاری از کسانی که در راس قوای کشورند حتی یک سطر از این قانون را هم یا نمیدانند و یا خود را موظف به رعایت آن نمیشمارند. واضعین قانون اساسی گمان میکردند این میراث گرانبهایی که از خود به جا میگذارند تا ابد ملت را به سعادت و افتخار رهنما خواهد بود ولی ما که خود را اخلاف صادق ایشان میشماریم و مخصوصاً پس از این بیست سال دیکتاتوری وقتی به آزادی رسیدیم به خود نویدها دادیم چنان از این میراث سوءاستفاده میکنیم که جز خویشتن نمیبینیم و کشور و سعادت ملت را به کلی فراموش کردهایم. در قسمت دیگر مقاله چنین مینویسد: مثل اینکه زمامداران ما برای عدم اجرای قوانین سوگند یاد کرده باشند اگر این سهلانگاری نسبت قوانین عادی بود باز جبران آن چندان مشکل نمیشد اما بیاعتنایی نسبت به قانون اساسی مثل خیانت به حیات ملی است. حتی شاه سابق نیز با همه دیکتاتوریش صورت ظاهر قوانین را رعایت میکرد. امروز هم صورت ظاهر را از دست دادهایم هم صورت باطنی را.
14- در شماره سی و پنجم سرمقالهای تحت عنوان (مجلس افتتاح میشود) بعد از درج مطالبی چنین مینویسد: در زمانی که حکومت سابق سقوط کرد و مجلس سیزدهم زمام کار کشور را در دست گرفت متجاوز از دو سال و اندی میگذرد و در تمام این مدت ملت ستمکشیده ایران در انتظار روزی بود که مجلس شورای ملی و دوره چهاردهم که وکلای ما از طرف توده حقیقی ملت انتخاب شده باشند روی کار بیایند و انتقام ایشان را از عمال کهنهکار دیکاتوری بگیرد.
15- در شماره سی و ششم سال 22 در سرمقالهای تحت عنوان (به کجا میرویم) چنین مینویسد: سه سال پیش اگر از کسی میپرسیدند که رژیم حکومت ایران چیست با کمال سادگی جمله حاکمیت مطلق قوه مجریه بگوش میرسید. در آن دوره با همه ننگ و وحشتی که داشت چیزی نبود که پنهان توان کرد لازمه آن حکومت همان بود که دیدیم و تحمل کردیم و گذشت .... بعد از درج مطالبی اضافه میکند بدون شک هر شخص متفکر و منصفی اذعان میکند که ما از زمان سقوط حکومت دیکتاتوری ایران از مزایای عادی حکومت او تحقیقاً محروم شدهایم.
16- در شماره سی و هفتم در مقالهای به قلم محمدعلی افسر تحت عنوان (مقام نویسنده در اجتماع) پس از درج مطالبی چنین مینویسد: طوفان حوادث شهریور همین که کاخ استبداد نابغه عظیمالشان را ویران ساخت و این رژیم درهم و بر هم به نام دموکراسی برقرار گردید .... من (نویسنده) تصور میکردم که نویسندگان مقام شایسته خود را در جامعه خواهند گرفت.
17- در شماره سی و هشتم در سرمقالهای تحت عنوان (سال جدید- مجلس جدید- کابینه جدید) بعد از درج مطالبی چنین مینویسد: اگر قبول داشته باشیم که عقیده بعضی از دانشمندان مبنی بر اینکه این دو سال گذشته مدت زمان لازمی برای تحول حکومت ما از دیکتاتوری مطلق به دموکراسی حقیقی صحیح است باز هم امیدوارم که دوره تحول به پایان رسیده و سال نو برای ملت ایران از دو جهت مبارک باشد یکی به مناسبت عید ملی باستانی و دیگری از لحاظ عید ملی سیاسی. ش
منبع:
کتاب
عطاءالله خسروانی به روایت اسناد ساواک صفحه 205







