تاریخ سند: 24 تیر 1347
موضوع : تشکیل جلسه بحث و تفسیر هفتگی در مسجد هدایت و اظهارات علی اصغر مروارید در مورد مبارزه در اسلام
متن سند:
شماره : 15251 /20 ه 2
روز 20 /4 /47 جلسه بحث و تفسیر هفتگی در مسجد هدایت تشکیل گردید
و در حدود 200 نفر از افراد مختلف اعم از بازاری ـ اداری ـ دانش آموز و
دانشجو در آن شرکت نموده بودند.
افراد شناخته شده عبارت بودند از سید
محمود طالقانی ـ علی اصغر
مروارید ـ سید ابراهیم
موسوی ـ حسن افتخاری ـ
مهدی خمسه ای ـ محسنی ـ
محمدمهدی اندوهی ـ
محمدصادق قاضی
طباطبائی ـ اکبر فتوت ـ
امیرخانی متصدی
کتابفروشی مسجد ـ احمد
فراهانی ـ عبدالمجید
گودرزی پور.
پس از پایان
نماز جماعت توسط طالقانی
و گفتن چند مسئله توسط
ابراهیم موسوی آیاتی از
قرآن توسط محسنی قرائت
و سپس علی اصغر مروارید1
به صحبت پرداخت.
نامبرده اظهار داشت موضوع سخنرانی من تحت عنوان راه
راست در اسلام است و در چند شب جمعه های آینده نقش اسلام در نهضت های
اجتماعی و نظریه اسلام در مبارزات و طلب حقوق مردم و برنامه های زراعی ـ
اقتصادی ـ تحولات شگرف در عالم به طور مشروح صحبت خواهم کرد سپس
در دنباله و مقدمه گفتار خود اظهار داشت اسلام بر خلاف گذشته که گویندگان در
روی منبر فقط از چند مسئله متداول و خسته کننده برای مستمع آن هم به نام
زکوۀ و روزه و خمس چیزی بیان نمی داشتند و اسلام را در این چند جمله بیان
می رساندند [می کردند] اینک باید روح و مفاد و منشورهای معظم قرآن را که 52
کتاب در رشته های مختلف جهانی دارد و در هر کتاب چندین باب و فصل و هر
فصل هزاران دستور و آیه آمده است، اسلامی که برای طهارت 700 مسئله دارد
چطور برای نهضت های بشری و مبارزات و کشت و زرع و عدالت اجتماعی و
محو آثار ظلم و بیداد دستوری ندارد؟ اقتصاد ـ فرهنگ ـ علم و غیره تمام از پرتو
دستورات قرآن است ـ صراط مستقیم برای بشر است و نص صریح قرآن است که
می گوید ای انسان پیروی از راه راست رسیدن به سر منزل مقصود و اجتماع
هم دیگر نشانه شور و تفکر
در امور خود تنها نتیجه
رسیدن به هدف است ـ
انحراف از راه راست منتج به
سقوط ـ اضمحلال و نابودی
است.
پس از این گفتار در
خاتمه گفت بحث های هفته
آینده ما پیرامون نهضت و
مبارزه در اسلام و مسائل
مربوط به آن می باشد ضمنا
خاطر نشان می سازم که در
این بحث ها که جنبه علمی
دارد طوری سخن خواهم
گفت که به کسی بر نخورد و
روی سخنم با کسی نباشد و
احتیاج به حاشیه و انتقاد
ندارم چون هر سخن جائی و هر نکته مکانی دارد و شرایط و مقتضیات وقت را
باید در نظر گرفت یک موقع ایجاب می کند ملتی آماده مبارزه جهت احیای
حقوق از دست رفته خود هستند [باشند ]و احتیاج به رهبری کردن و هدایت
دارند باید آنها را رهبری نمود و در مواقع لزوم که آنها خواسته اند ما وظیفه خود
را انجام دادیم و در حال حاضر که بحمداله با نعمت آسایش و آرامش در همه جا
حکم فرماست دیگر نابجاست که بخواهم در این محفل بنای داد و فریاد و انتقاد
را بگذارم چه اثری دارد؟ هر کس به کار خود سر گرم است و از کسی خبری
نیست و دور از منطق و عقل است بی خودی خود را دچار گرفتاری نمایم پس
باید روی جنبه علمی بحث خود را شروع تا به مشکلاتی بر نخورم نامبرده ضمن
قدردانی از دکتر جواد باهنر و معرفی شخصیت بارز علمی او به بحث خود در
ساعت 2100 خاتمه داد.
و پس از سخنرانی به نزد سید محمود طالقانی رفت و
در کنار او نشست ضمنا عبدالمجید گودرزی پور ـ احمد فراهانی ـ محمدصادق
قاضی و چند تن دیگر نیز در اطراف طالقانی نشسته بودند و پس از صرف چای
به تدریج خارج شدند سپس در گوشه دیگری از مسجد عبدالمجید گودرزی پور
محمدمهدی اندوهی ـ
محمدصادق قاضی ـ احمد
فراهانی و اکبر فتوت گرد هم
جمع و پیرامون اخبار روز و
شایعات مربوط به تحویل
بختیار از طرف دولت لبنان
به ایران و اظهار نظر ژان پل
سارتر1 و دفاع او از
بختیار2 صحبت می نمودند
و اظهار نظر نمودند که نامه
ژان پل سارتر به خاطر دفاع
از پاکی و منزه بودن بختیار
بوده است بلکه به نظر
می رسد موضوع نقض قانون
مربوط به حقوق بشر و
فردی بوده که به دولت لبنان
نوشته است اگر جرم بختیار در ایران محرز و او فردی جنایتکار است مربوط به
صلاحیت شما نیست و شما نبایستی او را تحویل مقامات ایرانی بدهید او هر
عملی انجام داده به دستور شاه ایران است و شاه نظارت بر تمام جنایات او داشته
و به دستور او این اعمال از وی سر زده این مسئله واضح است که گزارشات
روزانه مملکت همیشه به عرض شاه می رسد آن وقت چطور ممکنست شاه
اظهار بی اطلاعی نماید اگر قرار است او محاکمه شود شاه هم بایستی محاکمه
شود.
قاضی و فراهانی سپس در جواب این که چطور سارتر حاضر به چنین
اظهار عقیده ای شده، گفتند امکان دارد جریان را بختیار با سوابق آشنائی که با
سارتر داشته و یا دارد برای او نوشته و او را به حمایت از خود واداشته است در هر
صورت در آخر بحث نتیجه گرفتند اگر بختیار به ایران تحویل داده شود و
محاکماتی انجام شود از دو حال خارج نیست یا محاکمه وی علنی است که اگر
چنین باشد حتما مخبرین جراید داخلی و خارجی در محاکمات وی شرکت و از
محاکمات پر سر و صدا خواهد بود و امکان فاش شدن اسراری از جنایات
دستگاه سازمان امنیت می رود و بختیار ناچار در دفاع از خود به تمام مسائل
اشاره و پای شاه را به میان آورد و اگر هم سری باشد که مورد اعتراض جهان
خواهد بود باید دید چه نحوه ای شروع می شود.
نامبردگان ساعت 2130 از مسجد خارج گردیدند.
جاجرود
آقای محمودزاده بهره برداری شود.
25 /4 /47
محصولی برداشته نشده
تکثیر شد.
14 نسخه
توضیحات سند:
1ـ آیت الله شیخ علی اصغر
مروارید فرزند علی در سال
1306 ه.
ش در شهر مقدس
مشهد به دنیا آمد.
مقدمات
دروس حوزوی را در زادگاه
خویش گذراند و ادامه آن را در
حوزه علمیه قم پی گرفت و به
درجه اجتهاد رسید.
مشارالیه از
جمله افرادی بود که در منابر
خویش بر علیه رژیم ستمشاهی
سخن می گفت و از سال 1337
سخنرانیهای وی مورد
حساسیت ساواک قرار داشت.
در سال 1342 یکی از
سخنرانان هیأت اصفهانی ها ـ
یکی از هیأتهای تشکیل دهنده
مؤتلفه ـ بود و بارها به اتهام
حمایت از حضرت امام خمینی
(ره) مورد تعقیب و بازداشت
قرار گرفت.
ساواک در تاریخ
17 /2 /43 در این رابطه چنین
می نویسد: «نامبرده از جمله
وعاظی است که تعصب خاصی
در تبعیت از نظریات روحانیون
مخالف، مخصوصا آیت الله
خمینی دارد...
» آقای مروارید
پس از دستگیری مکرر در
سالهای 42، 43، 45 در سال
47 در مسجد مهدی (عج)
تهران ویلا به امامت جماعت
پرداخت و یکی از سخنرانان
ثابت هیأت انصارالحسین(ع)
بود.
مشارالیه در سال 49 به 18 ماه
اقامت اجباری در ایرانشهر
محکوم گردید، ولی در دادگاه
تجدید نظر برائت یافت.
وی در
همین سال دستگیر و سه ماه در
بازداشت به سر برد.
آقای شیخ
علی اصغر مروارید در خرداد
51 به مدت سه سال تبعید گردید
که این مدت در دی ماه 54
پایان یافت.
وی پس از
بازگشت از تبعید به فعالیت
خود ادامه داد و یکی از فعالین
دوران انقلاب اسلامی بود و
پس از پیروزی انقلاب نیز
مسئولیت کمیته خیابان زنجان
تهران را به عهده گرفت.
1ـ ژان پل سارتر روز 21 ژوئن
1905 به دنیا آمد؛ از پدری که
افسر نیروی دریایی بود و
مادری که دختر عموی دکتر
آلبرت شوایتزر معروف، برنده
جایزه صلح نوبل است.
پانزده
ماهه بود که پدرش مرد.
مادر و
پدربزرگش او را بزرگ کردند
که اولی کاتولیک بارش
می آورد و دومی سرش را به
ریاضیات و ادبیات کلاسیک
گرم می کرد.
در جوانی برای
گرفتن مهارت در تدریس فلسفه
امتحان داد و رد شد.
یک سال
گذشت و نتیجه امتحان بعدی در
1929، جایگاه نخست را نصیب
او کرد.
همین سال است که با
سیمون دوبووار آشنا می شود
دختری که در همان امتحان نفر
دوم شده و فرزند نازک نارنجی
یک خانواده کاتولیک است.
سیمون دوبووار، فیلسوف،
نویسنده و فمینیست فرانسوی
همراه و همدم مادالعمر او بود.
آشنایی سارتر و دوبووار در
سال 1929 در مدرسه ممتاز
اکول نرمال سوپریور صورت
گرفت.
سارتر به عنوان روشنفکری
فعال از نظر سیاسی شناخته
می شد.
سارتر از طرفداران
کمونیسم بود، هر چند که هرگز به
طور رسمی به عضویت حزب
کمونیست در نیامد.
وی بیشتر
عمر خویش را صرف مطابقت
دادن ایده های اگزیستانسیا
لیستیش کرد.
سارتر معتقد بود
که انسان باید خود سرنوشتش را
تعیین کند.
وی هم چنین مطابق با
اصول کمونیسم باور داشت که
نیروهای اقتصادی ـ اجتماعی
جامعه که از کنترل انسان خارج
هستند، نقشی حیاتی در تعیین
مسیر زندگی اشخاص دارند.
در سال 1964 سارتر برنده جایزه
ادبی جایزه نوبل ادبیات شد ولی
از پذیرفتن آن امتناع ورزید.
در
همین سال، رئیس سازمانی شد به
نام دفاع از زندانیان سیاسی ایران
که کارش تا پیروزی انقلاب
1979 ادامه داشت.
سارتر در سال 1980 از دنیا
رفت.
خاکستر او در گورستانی در
پاریس به خاک سپرده شد.
پس از
مرگ سارتر، سیمون دوبووار
کتابی با نام مراسم وداع در مورد
مرگ وی نوشت.
برخی از آثار سارتر عبارت است
از: تهوع، در دفاع از
روشن فکران، جنگ شکر در کوبا،
خانواده خوشبخت، هستی و
نیستی و...
(ر.ک: تهوع ـ ژان پل سارتر ـ
ترجمه امیر جلال الدین اعلم،
انتشارات نیلوفر، چاپ هفتم سال
1383 تهران ـ چرخ دنده، ژان پل
سارتر، ترجمه داریوش مؤدبیان،
نشر قاب، چاپ اول 1381،
تهران ـ خانواده خوشبخت، ژان
پل سارتر، ترجمه بیژن فروغانی،
انتشارات جامی، چاپ دوم، سال
1387 تهران.)
2ـ سپهبد تیمور بختیار فرزند
فتحعلی بختیار معروف به «سردار
معظم بختیاری» در سال 1292
ش در شهرکرد متولد شد.
در سن
شش سالگی تحصیلات خود را در
موطن خویش آغاز کرد.
همزمان با
تحصیل، به آئین ایلی و عشایری،
به تمرین سواری و تیراندازی و
جنگ های پارتیزانی پرداخت و
در این زمینه تحت مراقبت کامل
قرار داشت به طوری که در ده
سالگی تیراندازی دقیق و
سوارکاری ماهر شد.
پس از اخذ
گواهینامه ابتدایی، او را به
اصفهان برده وسیکل اول را در آن
شهر پایان داد.
در 1309 برای
ادامه تحصیل به اتفاق شاپور
بختیار به لبنان رفت و در بیروت
دوره دوم متوسطه را پایان داد و به
اخذ دیپلم نایل شد و زبان فرانسه
را نیز به خوبی آموخت.
در سال
1312 برای ادامه تحصیل به
پاریس رفت و وارد دانشکده
سوارنظام سمور شد و دوره
دانشکده را با درجه ممتاز به اتمام
رسانید و در سال 1315 به درجه
ستوان دومی سوار نایل آمد و به
ایران بازگشت و با همان درجه
وارد ارتش گردید.
در 1317
درجه ستوان یکمی و در 1321
درجه سروانی و در 1325 درجه
سرگردی گرفت.
در 1328 وارد
دانشگاه جنگ شد و دوره
فرماندهی و ستاد را با احراز رتبه
اول پایان داد و نشان درجه اول
دانش گرفت.
در 1325 هنگام حمله ارتش به
آذربایجان با درجه سرگردی،
فرمانده جنگ های چریکی و
نامنظم برای حمله به آذربایجان شد
و سواران ذوالفقاری نیز با او
همکاری داشتند و به زودی
توانست زنجان را از تصرف
دموکرات ها خارج سازد.
اقدامات
بختیار در این برخورد مورد تأیید
مقامات نظامی قرار گرفت، نشان و
یک سال ارشدیت گرفت و پس از
مدتی فرمانده هنگ سوار ماکو
گردید.
در سال 1327 درجه
سرهنگ دومی و در 1329 به
درجه سرهنگی نایل آمد و به
ریاست ستاد لشکر گارد منصوب
شد.
پس از انحلال لشکر گارد و
تبدیل آن به سه تیپ مستقل،
بختیار فرمانده تیپ 3 کوهستانی
گردید و در فروردین 1332 برای
مقابله با ابوالقاسم خان بختیاری که
سر به شورش و طغیان برداشته بود،
به اصفهان رفت و سرانجام او را
شکست داده و دستگیر نمود و به
تهران آورد.
در اردیبهشت ماه
1332 سرهنگ تیمور بختیار به
فرماندهی تیپ مستقل زرهی
کرمانشاه منصوب شد.
روز 26
مرداد ماه برای ساقط کردن
حکومت مصدق، آمادگی خود را
اعلام کرد و پس از آرایش جنگی
در صحنه چند فرسنگی کرمانشاه
اردو زد و منتظر دستور مرکز ماند.
روز 28 مرداد 1332 تهران به
تصرف کودتاچیان درآمد و نیازی
به آمدن بختیار به تهران نشد و به
وی دستور داده شد به کرمانشاه
برگردد و امور انتظامی آن حوزه را
مراقبت کند.
بختیار روز 29 مرداد
درجه سرتیپی گرفت و پس از
مدت کوتاهی به تهران احضار و به
فرماندهی لشکر دو زرهی منصوب
گردید.
در محاکمه دکتر محمد
مصدق که در آبان ماه شروع شد،
یکی از اعضاء دادگاه بدوی بود که
حکم محکومیت سه ساله او را
امضاء کرد.
در دی ماه همان سال با
حفظ فرماندهی لشکر دو زرهی
تهران، به فرمانداری نظامی تهران
منصوب گردید.
بختیار در این
سمت قدرت بسیار زیادی پیدا کرد
و در کارها شدت عمل به خرج
می داد.
در سال 1333 فرمانداری
نظامی موفق به کشف شبکه حزب
توده در ارتش گردید و عده زیادی
از افسران ارتش که عضویت آن
سازمان را داشتند، توقیف و
محاکمه شدند و عده ای محکوم به
اعدام شدند و بقیه نیز حبس های
سنگین گرفتند.
بختیار در کشف
این شبکه نقش اساسی داشت و به
پاداش این کار، یک سال ارشدیت
گرفت و در مهر 1335 به درجه
سرلشکری ارتقاء یافت.
در بهمن
ماه، دولت حسین علاء لایحه
تشکیل سازمان اطلاعات و امنیت
کشور را که به اختصار «ساواک»
نام گرفته بود، برای تصویب به
مجلس شورای ملی تقدیم کرد...
سرلشکر تیمور بختیار با سمت
معاون نخست وزیر به ریاست
سازمان امنیت و اطلاعات کشور
منصوب گردید...
.
وی در رأس این سازمان، قدرت
عجیبی به دست آورد هیچکس
قدرت و جرأت مقابله با او را
نداشت و او هم به ترکتازی ادامه
می داد.
در کنار شغل حساس خود
به جمع مال و ثروت حریص بود، از
همه شرکت ها سهام می گرفت، در
کلیه مقاطه کاری ها شریک بود.
سرمایه داران نیز برای افزایش
درآمد خود قسمتی از سهام
شرکت ها را افتخارا به او تسلیم
می کردند.
خلاصه، جایی نبود که
انگشت ساواک در آن رخنه نکرده
باشد.
تدریجا تیمور بختیار که به
آسانی به آن قدرت و شوکت و
ثروت رسیده بود، انتظار مقامات
بالاتری را داشت.
خود را
کاندیدای نخست وزیری نمود.
جسته و گریخته در مطبوعات
خواسته او عنوان می شد، حتی
اشرف پهلوی بیش از همه از او
حمایت می کرد و کرارا
نخست وزیری او را با شاه در میان
گذارده بود ولی نتیجه ای از این
توصیه به دست نیامد.
در مهر ماه 1339 تیمور بختیار به
درجه سپهبدی ارتقاء یافت و جدا
برای اخذ مقام بالاتری به تکاپو
افتاد و در صدد برآمد با مقامات
دولت آمریکا وارد مذاکره شود تا
شاید با کمک آنها بتواند شخص
اول ایران بشود.
این بار او
داوطلب نخست وزیری نبود بلکه
خواستار ریاست جمهوری ایران
بود.
بختیار در آمریکا با
دین راسک وزیر امورخارجه، آلن
دالس وزیر اطلاعات و کرمیت
روزولت و جان کندی رئیس
جمهور ملاقات و گفتگو نمود
و از آنها برای انجام یک کودتا
علیه شاه کمک خواست.
آمریکا
با چنین نقشه ای موافق نبود و
آنها خواستار نخست وزیری دکتر
امینی برای اجرای اصلاحات
ارضی و مسایل دیگری بودند.
مقامات آمریکا خواسته و برنامه
تیمور بختیار را با شاه در میان
گذاشتند و شاه تصمیم به برکناری
او گرفت.
روز 22 اسفند ماه
1339 اورل هریمن سفیر سیار و
فرستاده ویژه رئیس جمهوری
آمریکا وارد تهران شد و مستقیما
از فرودگاه به ملاقات شاه رفت و
تغییرات دامنه دار و سریعی را در
ارتش ضروری دانست.
محمدرضا پهلوی در اجرای نظر
مقامات آمریکایی، روز 24
اسفند ماه 1339 دست به یک
کودتا در ارتش زد و ارتشبد
عبداللّه هدایت رئیس ستاد کل،
سپهبد بهرام آریانا فرمانده
نیروی زمینی، سپهبد علی کیا
رئیس اداره دوم و سپهبد تیمور
بختیار رئیس ساواک و معاون
نخست وزیر را از کار برکنار کرد.
بختیار در حکومت دکتر امینی در
زمره مخالفان او بود و به وی
تأکید گردید برای مدتی ایران را
ترک کند و لذا وی در پنجم بهمن
ماه 1340 ایران را ترک کرد.
بختیار در فرودگاه مهرآباد تهران
طی مصاحبه ای به خبرنگاران
گفت من با قانون اصلاحات
ارضی مخالفم و اضافه کرد در
ایران آزادی وجود ندارد.
پس از
این زمینه سازی در کمین قدرت
نشست.
امینی از کار کناره گرفت
و علم به جانشینی او منصوب شد
و بختیار منتظر ارجاع شغل
حساس بود ولی در عوض در اول
مهر ماه 1341 او را بازنشسته
کردند.
بازنشستگی او، او را
مطمئن ساخت که دیگر در ایران
کاری به او ارجاع نخواهد شد و
طبعا باید برای واژگونی شاه
اقدامات حادی معمول دارد.
در
مطبوعات اروپا دست به تحریک
زد و با مخالفین شاه تماس گرفت.
حزب توده را به یاری خود طلبید.
در ایران عده ای او را تأیید
می کردند و همکاری داشتند.
همه
آنها بازداشت و محاکمه شدند، از
جمله صادق بهداد مدیر روزنامه
جهان و وکیل پایه اول دادگستری
بود که در دادگاههای نظامی
محکوم به پنج سال حبس گردید و
به زندان رفت.
بختیار از هیچ اقدامی علیه شاه و
حکومت او خودداری نکرد و
مبارزات او در خارج، از خفا به
علن درآمد.
پرونده هایی برای او
درست کردند.
قتل، غارت،
مسایل ناموسی، شکنجه و غیره
در این پرونده موج می زد.
در
سال 1347 هیئتی از ایران به
ریاست دادستان وقت تهران و به
عضویت خسرو آزموده به اروپا
رفت و به استناد قانون استرداد
مقصرین، از دادگستری پاریس
خواستار تحویل او شدند ولی
پاسخ شنیدند که بختیار تابعیت
دولت عراق را پذیرفته است و
امکان تحویل وی میسر نیست.
پس از بازگشت این هیئت از
پاریس به تهران، دولت ایران در
صدد برآمد اموال او را در ایران
مصادره کند و از این رو کلیه
اموال او توقیف شد و دولت
لایحه ای مبنی بر مصادره اموال
او تهیه و تسلیم مجلس شورای
ملی نمود.
در روز 23 تیر ماه این
لایحه مورد تصویب مجلس قرار
گرفت و مجلس سنا نیز برآن
تصمیم صحه نهاد اموالِ مصادره
شده تیمور بختیار در ایران بالغ
بر چهار میلیارد و پانصد هزار
ریال ارزیابی گردید...
.
در همان ایام دولت پرونده
متشکله برای سپهبد بختیار را به
دادرسی ارتش محول کرد و روز
سی و یکم شهریور 1348 دادگاه
عالی شماره یک دادرسی ارتش
به پرونده امر رسیدگی و غیابا
بختیار را به اعدام محکوم نمود.
تیمور بختیار برای واژگونی
محمدرضا پهلوی و استقرار
جمهوری در ایران، اقدامات
وسیعی پی ریزی کرده بود و با
تمام مخالفین رژیم پهلوی
همکاری نزدیک داشت ولی در
روز 16 مرداد ماه 1349 در
دیاله که یکی از شکارگاههای
شهر بغداد بود، توسط یک
بختیاری که توسط ساواک
مأموریت داشت، مورد اصابت
گلوله واقع شد و در تاریخ 21
مرداد 1349 فوت نمود.
قاتل
پس از محاکمه در بغداد اعدام
شد.
(رک: شرح حال رجال
سیاسی و نظامی معاصر ایران،
دکتر باقر عاقلی، جلد اول، صفحه
273 تا 279)
منبع:
کتاب
پایگاههای انقلاب اسلامی، مسجد هدایت به روایت اسناد ساواک - جلد اول صفحه 332


