تاریخ سند: 13 آذر 1357
عباس واعظ طبسی ضمن تماس با یکی از روحانیون سبزوار اظهار داشت اعلامیهای به امضاء قمی و مرعشی
متن سند:
از: 9 ﻫ 1 تاریخ:13 /9 /1357
به: 312 شماره: 21167/ ﻫ 1
عباس واعظ طبسی ضمن تماس با یکی از روحانیون سبزوار اظهار داشت اعلامیهای به امضاء قمی و مرعشی و خود من صادر و فجایع اخیر تهران1 را محکوم و اعلام گردیده از شب پنجم محرم از ساعت 9 شب به مدت 30 دقیقه هرکس در هر جا است چه در داخل یا خارج منزل، با فریاد اللهاکبر حمایت خود را از جریان تهران میتواند اعلام کند.
نظریه . نامبرده از روز 12 /9 /57 آموزشهای لازم به عوامل خود در مشهد و شهرستانهای خراسان [را] شروع نموده است.
محترماً به استحضار میرساند. 13 /9
به شهربانی اعلام گردد. 13 /9
پرونده طبسی 13 /9 /57
توضیحات سند:
1. در شب اول محرم در تهران غوغایی به پا شد. از یک سو با وجود حکومت نظامی و مقررات منع رفت و آمد از ساعت 9 شب، هزاران نفر در مناطق جنوب و مرکزی، با یاد سرور و سالار شهیدان، کفنپوش به خیابانها آمدند و به فیض شهادت رسیدند و از سوی دیگر، میلیونها نفر بر پشت بامهای شهر بانگ اللهاکبر سر دادند. مأموران فرماندار نظامی نیز دیوانهوار به هر سو شلیک میکردند. فردا صبح (روز اول محرم)، قرار بود مردم از خیابان ری به سمت سرچشمه راهپیمایی کنند، اما رژیم جنایتکار که مرگ خود را نزدیک میدید، دیگر تاب تحمل تظاهرات روز اول محرم را نداشت؛ لذا سپهبد رحیمی، فرماندار نظامی تهران، به مأموران خویش حکم تیر داد. روز اول محرم، جمعیت زیادی سیاهپوش با شعارهای اللهاکبر و یاحسین (ع)، از خیابان ری شروع به تظاهرات کردند. در مقابل بازارچه نایبالسلطنه و سهراه امینحضور، مأموران با آنها درگیر شدند تا متفرق شوند؛ اما جمعیت به راه خود ادامه داد و حدود ساعت 9 تا 10 صبح از چهارراه سرچشمه گذشته و در حد فاصل سرچشمه و پامنار قرار داشتند. یک اتوبوس 2 طبقه نیز در راهبندان متوقف شده بود. در این حال یکی از تظاهرکنندگان بر فراز یک وانتبار رفت و پیرامون حکمت قیام حسینی و انقلاب ایران به ایراد سخن پرداخت و جمعیت در تائید سخنان او مرتب شعار میداد. حدود ساعت 10 صبح، خودروهای نظامی از سمت پامنار و سرچشمه مردم را محاصره کردند و نظامیان، پیاده به سمت جمعیت رفتند و موضع گرفتند. عدهای از تظاهرکنندگان که از حکم تیر سپهبد رحیمی خبر نداشتند، گفتند نترسید، اینها گاردی نیستند و تیراندازی نمیکنند. حدود ساعت 1030 افسر فرمانده مرتب جمعیت را تهدید میکرد که جلو نیایند؛ ولی مردم توجه نمیکردند. حدود ساعت 1030 او با کلت کمری خود یک تیر هوایی شلیک کرد و به این ترتیب به سربازان فرمان آتش داد. چیزی نگذشت که شلیک آغاز شد. اوج تیراندازی مقابل بانک ملی روبروی پامنار بود. پیر و جوان همچون برگ خزان پرپر میشدند. آنها راه فرار نداشتند؛ لذا زندهها نیز کنار شهدا روی زمین دراز کشیده بودند. رگبار که قطع شد، زندهها بلند شدند تا فرار کنند و بعضیها هم شهدا و زخمیها را برداشته بودند که با خود ببرند. در این هنگام، افسر فرمانده به طرف اتوبوس دو طبقه شرکت واحد در مسیر شوش ـ توپخانه آمد که در ترافیک مجبور شده بود بایستد. به راننده فرمان داد که به سمت جمعیت برود و آنها را زیر بگیرد. آن راننده فداکار که رضا استاد حسن بنا نام داشت و خود سیاهپوش امام حسین (ع) و روزهدار بود؛ وقتی مردم بیپناه و مظلوم را دید، به آرامی پشت فرمان نشست و اتوبوس را به حرکت درآورد و با خونسردی بین مردم و مأموران در عرض خیابان قرار داد. او با این اقدام شجاعانه، اتوبوس را جانپناه جمعیت کرد. افسر فرمانده که از این حرکت بسیار عصبانی شده بود، خود را به او رساند و با یک گلوله مغز او را متلاشی کرد. بار دیگر سربازان، تظاهرکنندگان را به رگبار بستند و باز همه روی هم ریختند. نیم ساعت بعد، تعدادی آمبولانس آمد و مجروحان را برد و آن گاه چند کامیون ارتشی از راه رسید و بقیه اجساد را روی هم ریخت و برد. سراسر خیابان و جویها پوشیده از خون بود و کنار کوچه زغالیها، کوهی از کفش روی هم انباشته شده بود. آن محل تا شب در قرق مأموران بود و به کسی اجازه نزدیکشدن نمیدادند. بعدازظهر، چند ماشین آبپاش آمد و خونها را شست و بعد از آن، تظاهرات در شبهای دیگر محرم نیز ادامه یافت.
منبع:
کتاب
انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان خراسان رضوی- 18 صفحه 329
